تهران.. .
شنبه صبح رسیدم تهران و الآن پنجشنبه است که دارم مینویسم!
این بار که خونه بودم و با سید در مورد کار صحبت میکردم گفت رسیدی تهران برو پیش فلانی مسلما کاری واست میکنه گفتم برنامه دارم البته اگه وقت کنم گفت:"آره میدونم آدم تو شهرای بزرگ وقتش کم میشه"
این هفته رسما حس کردم این کمبود وقت رو!
دانشگاه هم سحری و هم افطار میده خیلی خوبه یکی از نگرانی هام رو کم کرد، البته خوب غذای دانشگاست دیگه اما خوب مسلما از تنوعی که خودم میتونستم درست کنم بیشتره! قیمتش خیلی مناسب تره از اینکه خودم بخوام همون غذا رو درست کنم.
یه عادت دارم اونم اینکه دوست ندارم کار تنهایی انجام بدم همیشه دوست دارم که کارام رو با یه همراه یه دوست یه رفیق انجام بدم، حتی رفتن به احیاء! و نتونستم واسه شب 19 کسی رو پیدا کنم که باهام بیاد. دوست داشتم برم مسجد دانشگاه و اونجا باشم اما کسی نبود، امیدوارم شب 21 رو از دست ندم!
واسه کارآموزی اومدم تهران و قرار بود برم شرکت داروسازی عبیدی اما قبل اینکه بیام تهران بهم خبر دادن که متاسفانه نمیشه کارآموز بگیریم و چون قول بهتون دادیم یه برنامه بازدید براتون میزاریم و بهتون نامه کاراموزی میدیم که کار دانشگاتون به مشکل برنخوره و برای فرصت بعدی تو اولویت قرارتون میدیم! یعنی کارآموزی پر! البته نامه واسه یه شرکت دیگه رفتم گرفتم که اگه بشه برم اونجا تا دوره رو کامل بگذرونم تا یه چیزی یاد بگیرم.
در مورد پروژه کارشناسی ارشد هم مطالعاتم رو دارم بیشتر میکنم و از طرفی هم دارم برای دکتری تخصصی رادیو دارو مطالعات رو آغاز میکنم. از فردا هم باید زبان خارجه رو به لیست کارهام اضافه کنم و منظم برنامه رو اجرا کنم.
سعی میکنم بیشتر بیام.. .
- ۹۳/۰۴/۲۶
ان شاالله که به زودی کاراتون درست شه
21رفتین احیا مارو هم ازدعای خیرتون بی نصیب نذارین