مشهد.. .
دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۶ ب.ظ
شنبه ظهر بعد از اذون با سید رفتم مشهد. سید یه سری کار دانشگاه داشت. حدود ساعت 6 و نیم رسیدیم مشهد. رفتیم هتل گرفتیم! هتل رو نیما پیدا کرده بود یه مدت که شیفت شب هتل کار میکرده با خیلی از این هتلی ها آشنا شده بود واسه همین قیمت مناسب زیاد سراغ داره.
وسایل رو گذاشتیم هتل و با سید رفتیم حرم! چشمم به گنبد که افتاد دلم لرزید نمیدونم چرا به خاظر گناهانم بود یا به خاطر دلتنگی و شوغ دیدار.
وارد حرم که شدیم تقریبا میشه گفت اولین جایی که دیدیم فرش داره واسه نماز مغرب و عشاء رفتیم نشستیم. به نیابت از چند تن از عزیزانم 2 رکعت نماز زیارت خوندم و کمی دعا کردم تا شد اذون.
نماز رو خوندیم و با یه شیر و کیک و 2 تا خرما که امام رضا به همه برای افطار توی اون لحظه میده افطار کردیم. خیلی خوشحال بودم که این امکان برات بوجود اومده بود که یه افطار رو همین قدر مختصر مهمون اما رضا باشم!
بعد از حرم رفتیم که پایگاه انتقال خون تا خون بدیم چند وقتی بود که قصد داشتم اما فرصتش جور نمیشد وقتی دیدم الآن فرصت خوبیه رفتیم که خون بدیم اما اون ساعت بسته بود و باید 30 دقیقه دیگه منتظر میموندیم از طرف دیگه نیما و دو نفر دیگه از دوستان منتظر بودن تا بریم افطار رو بیرون! دیدیم نه بازم قسمت نیست انگار و رفتیم به بچه ها ملحق شدیم و رفتیم شله مشهدی خوردیم (حتما رفتین مشهد اگه یافتین شله تست کنینش) بعد از افطار هم فرصت گشت و گذار رو پیدا کردیم و رفتیم گشتیم و حرف زدیم و خندیدیم و کمی خوش گذروندیم تا نیمه شب که به خاطر بازی فوتبال گفتیم برگردیم هتل و تا اذون صبح داشتیم فوتبال نگاه میکردیم و بعد هم که خواب رو به خودمون هدیه دادیم و به ترتیب سید به دلیل کارایی که دانشگاه داشت تا 9 من تا 10 و نیم، مهدی تا 10 و 40 و نیما و بهزاد تا حدود 12 و نیم خوابیدیم.
چون مسافر بودیم نمیتونستیم روزه بگیریم واسه همین ناهار یا باید درست میکردیم یا میرفتیم یه جا که امکانش باشه ناهار بخوریم بعد از تفکرات انجام شده به نتیجه رسیدیم که بهترین جا ترمینال هستش چون مسافرا هستن و باید غذا باشه رفتیم و ناهار رو یه املت خیلی چرب و خوش مزه زدیم که خیلی چسبید! و تا شب هم یه سری کارهای دیگه که قرار بود انجام بدیم رو انجام دادیم و شب هم از مشهد خارج شدیم و سحر رسیدم خونه.
سفر کوتاهی بود اما خیلی خوب بود چون بعد مدت ها یه فضای دوستانه و صمیمانه رو دوباره تجربه میکردم.

- ۹۳/۰۴/۱۶
اگه مایل به تبادل لینک بودی منو با اسم
"تاریخچه های خواندنی"
لینک کن بعد خبرم کن و بگو با چه اسمی لینکت کنم
با تشکرtarikhche.tk