...:::امتداد لحظه های ناب:::...

وبلاگ شخصی رسول رحیم نیا

...:::امتداد لحظه های ناب:::...

وبلاگ شخصی رسول رحیم نیا

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

خاطرات.. .

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۳ ب.ظ

سلام

ظهر جمعه بخیر باشه.

یاده دوران کارشناسیم افتادم! اصولا آدم کم خوابی بودم به نسبت هم اتاقیام! واسه همین صبح جمعه بیدار بودم حالا فکر نکنین 6 صبح نه حدود 8 تا 9 بیدار میشدم و با MP3 Player جمعه ایرانی رو گوش میکردم و پشت میز میشستم و تو سکوت اتاق به درس و تکلیف میپرداختم! الآن خیلی وقته که دوباره اونجوری نیستم! خیلی دوست دارم با تمرکز بشینم روی درسام و یا حتی علایقم اما نمیشه! تازه ظهر که بچه ها کم کم به نوبت بیدار میشدن میگفتن ناهار چه کنیم؟ که بررسی میکردیم ببینیم چی داریم و همه رو باهم سرخ میکردیم و میخوردیم و واقعا میخوردیم! مهمون که میومد اتاقمون میگفتیم اینجا جنگله وقت غذا خوردن و به یکی از دوستان که پرخورتر و تنومندتر بود هم میگفتیم سلطان جنگل!

کارشناسی تموم شد و اومدیم ارشد هر کدوم یه گوشه ای رفتیم با این که هر چهارتا تهران هستیم اما شرایط دانشگاهی نذاشته با هم باشیم! من اومدم دانشگاه تهران، سلطان رفت دانشگاه امیرکبیر، یکی رفت مالک اشتر و نفر چهارم هم چون میخواست تغییر رشته بده یک سال موند پشت کنکور ایشالله تو این هفته نتیجه ها میاد که ببینیم چه کرده. البته نمایشگاه کتاب باعث شد که بتونیم همدیگه رو به مدت یک روز تمام ببینیم.

گفتم نتیجه های کنکور ارشد یادش بخیر چه روزی بود! دانشگاه بودم با چند تن از بچه ها کارای کارآموزی رو انجام میدادیم که گفتن نتیجه ها اومده اینترنتخوابگاه مثل همیشه افتضاح بود! گفتم بریم دانشکده رفتم دانشکده مسئول آموزش گفت کجا قبول شدی گفتم نمیدونم هنوز ندیدم! الآن میبینم میگم بهتون، گفت بیا تو اتاق من ببین سیستم تا بالا بیاد تو دق میکنی! رفتم دیدم نوشته بود مهندسی شیمی-بیوتکنولوژی و مهندسی داروسازی دانشگاه تهران!

نمیدونستم الآن این انتخاب اولم هستش یا انتخاب سوم! کلا 5 انتخاب بیشتر نداشتم! 1. مهندسی داروسازی دانشگاه تهران 2. مهندسی شیمی-بیوتکنولوژی دانشگاه صنعتی شریف 3. مهندسی شیمی-بیوتکنولوژی دانشگاه تهران 4.  مهندسی شیمی-بیوتکنولوژی دانشگاه امیرکبیر 5.  مهندسی شیمی-بیوتکنولوژی دانشگاه تربیت مدرس!

اسم انتخاب اول و سوم تو دفتر چه یکی بود، توضیحات و کد رشته متفاوت میکردشون!

استرس گرفته بودم با خودم گفتم یعنی با رتبه یک نتونستم قبول بشم؟ تازه شریف هم که قبول نشدی دو تا تست بیشتر میزدی میشد رتبه ات 4 حداقل شریف قبول بودی!

از اتاق اومدم بیرون با روی به ظاهر خندان و درونی سرشار از نگرانی! رفتم دفترچه انتخاب رشته رو دانلود کردم و کد رو تطبیق دادم دیدم که انتخاب اول قبول شدم اونجا بود که دیگه خوشحالیم درونی و برونی شد! 

امیدوارم واسه همه کسایی که کنکور  ارشد داشتن و این هفته نتیجه میاد بهترین جایی که در قبولیش شک داشتن قبول بشن و سورپرایز بشن.


پ.ن: رتبه کنکور ارشد در رشته مهندسی داروسازی یک و در رشته مهندسی شیمی-بیوتکنولوژی 5 شده بود.

خلاقیت.. .

سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۰۵ ب.ظ

بعد از مدت ها سلام!

این چند وقت این قدر اتفاقات ناخواسته افتاد که نتونستم بیام. یکیش فوت کردن یکی از عزیزترین و بهترین معلم هام بود که البته پدر یکی از دوستان صمیمیم هم بودن. لطفا فاتحه ای براشون بخونین.

همین الآن شروع کردم به خوندن یک مجموعه مقالات که آقای دکتر مجیدی نویسنده وبلاگ یک پزشک نوشته، یه مقدمه ویراستار نوشته بود که واقعا دلم نیومد اینجا نذارم، شاید شما هم لذت ببرید ازش:

"در اساطیر یونان آمده است زمانی که خدای عالمیان، تصمیم به ایجاد عالم خلقت کرد، این را بر عهده ی خدایان گذاشت. پس از آن که خدایان، فانیان را خلق کردند، به پرومتئوس که نامش به معنی دوراندیشی است (پرو پسوندی است که نشانگر اندیشه قبل از عمل است) و برادرش اپیمتئوس که نامش به معنای نتیجه گیری است (اپی به معنی اندیشه پس از عمل است) ماموریت دادند تا به هر مخلوق وسایل زیستن عطا کنند و بدین منظور جمعی از تمام صفات موجود در عالم را در اختیار این دو برادر قرار دادند. تا پرومتئوس اول اندیشه کند و سپس دست در کار آورد، برادر دیگر یعنی اپیمتئوس بی اندیشه ای، دست در کار یازید و آنچه را بود و نبود، در میان مخلوقات تقسیم کرد؛ به بعضی جانداران سرعت و به بعضی قدرت بخشید، به گروه کمی توانایی پریدن و به بعضی زندگی زیرزمینی عطا کرد، خوراک عده ای را از درختان و عده ای را از ریشه ها و گروهی را، دیگر جانداران قرار داد. شیر را شجاعت و بلبل را نغمه و شامه قوی را به سگ بخشید و ... و به این ترتیب، هر کس قدرت بقا پیدا کرد.

از آنجا که اپیمتئوس به اندازه کافی خردمند نبود، تمام ذخائرش را بی ملاحظه بین موجودات پخش کرد و نژاد انسان را دست خالی باقی گذارد و نمی دانست که با او چه کند. پس از اتمام کار، پرومتئوس که رسید، دید که هر چند بقیه ی جانداران تمام و کمال تامین شده اند اما انسان، با دست خالی و پای برهنه، بدون هیچ امتیازی برجای مانده است. پس پرومتئوس، سرگشته از اینکه با انسان چه کند تا در آوردگاه هستی حرفی برای گفتن داشته باشد، از آسمان، آتش که مظهر معرفت و رقص دائم و عشق است و خرد و قدرت خلاقه که جوهر موجود در همه هنرها ذکر شده است را دزدید و به انسان هدیه داد تا با خرد و خلاقیت انسان آواز، موسیقی، زیبایی، تقارن، تناسب، توازن و قدرت بیافریند. به این ترتیب خلاقیت تحفه ای از آسمان است که در برابر تمام امتیازات دیگر جانداران به انسان بخشیده شده است و بی شک رمز دوام و ضامن بقای آدمیست."

ببخشید طولانی شد.